سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهید علی پور

صفحه خانگی پارسی یار درباره

امسال با معنی بخوانیم

 

سلام همراهان همیشگی امیدوارم تابستان خوبی رو پشت سر بزاریین.

مدتی هست درگیر امتحانات هستم برای همین وقت نکردم وبلاگ و بروز کنم یا به وبلاگهای شما دوستان بیام.شرمنده...

یه عادت و سنت خوب مردم ما اینه که ماه رمضونا زیاد قرآن میخونن ? داشتم فکر می کردم بهتر نیست قرآن و با معنی بخونیم؟؟؟؟اگر شما هم دوست دارین بیایین امسال همه با معنی قرآن بخوانیم و هدیه کنیم به امام مهدی علیه السلام....هر که دارد هوس ختم قرآن با معنی بسم الله...

 

 .

از همین جا از 100 نفر دوستی که در پیام رسان از این طرح استقبال کردند تشکر میکنم..اسامی این عزیزان در پیام رسان:

 -سایه صداقت*، .: هلوع :.، ترنم وصال، **صدف**، blue dreams-، تنها یک رویا، `*.¸زهرا¸.*´، محمد عابدینی، ستاره ی خاموش، بهترین ها برا&، حسین عاشق ترین، .*. بهار .*.، حفاظ آقاشیر، حقیقت سبز، حقوق و حقوقدانان، *قاصدک*، خاله مهتاب، *مهاجر*، پرواز پرستو، دکتررحمت سخنی Dr.Rah، vip، یا هادی المضلین، محمد قدرتی، همین، مکاشفه مسیح، کلبه تنهایی*مریم*، فطرس .، فانی، بمب خنده، منتظرالمهدی، احمد یوسفی-3، *فدایی ولایت*، ...حامل نور ...، -پرنیان، نیلوفر، تفکر دینی، ابرار*، *دختر شرقی ~*بهنوش*~، 151319-عشقی، محسن، پرکاه، سنجش، pasargad2797، فرزانگان امیدوار، *-عشق الهی*، امیر منصور معزی، 195483-موعود هادی، به سوی نور، بند 5 اصل 156، اسادات افغانستان، سحرپارسا، سوته دلان، *جهادی، *هور*، ♥ ح. بالایی ، زهرا کریمی/کیمیا، شروق z_m، بهار ی که همیشه به د، donyayeemrooz، -بهارصداقت********، *خرسند*، .الهه.، محمد تقی خوش خواهش، ...افسانه نیست، طیبه علی، یاس کبود فاطمه، کافه ترانزیت، علی شاه مرادی، نبض شاهتور، **مهربونی**، دکترجعفرسیاه چشمDr.jafarsiahcheshm، سوده کریمی، *کلبه عشق*، ستاره جان، IPS/IDS، *، طلوع دوستی«ساحل»، -همه چیز اینجا، بی تو...، سفیر ولایت، همسایه خورشید، آموزه های زندگی، سپید و سیاه، .*شقایق*.*نگین*هادی جلالی اصل-2  - نامه هایی که هیچ وقت - مرحوم علامه تهرانی -حقوق و حقوقدانان-گل یخ 69 -عاطفه- .الهه-پرواز پرستو- vip-آذرخش ایران- همین- پیروان14معصوم-ستاره جان-204258-شاخه نبات-بی صدا میخوان-pasargad2797-امیر منصور معزی-ماییم و نوای بی نوای-خوبم تا خوبی --مجاهد69- وبلاگ تحلیلی-رها 20- 190351-حرف های تنهای-مریم-241 -
سکوت خیس-


بابا چند بخشه؟

بابا چند بخشه؟

یادمه کلاس اول وقتی بابا یاد گرفتم تو هم بودی ، یادمه تا ثلث اول بودی ...

بابا چند بخشه/دوبخش ...چند تا صدا داره ب ا   ب   ا چهار تا...

من الف بابا رو خیلی بزرگ می نوشتم طوری که از خط زمینه می زد بیرون !!!تو بهم می گفتی الف خیلی بزرگ بشه نمیتونه بقیه رو خوب ببینه !!!!! منم می گفتم بابا

شما که از همه بزرگتری ما رو نمی بینی ؟در جواب من  فقط لبخند زدی .

بابا الان تو خیلی بزرگی ولی می دونم بهتر از قبلنا همه رو می بینی .می دونم.

خیلی خوشحالم ، می دونی چرا؟ چون الفبای زندگی رو تو بهم یاد دادی .

دو روز دیگه روز باباهاست،

من تصمیم گرفتم هرسال ده روز مونده به روز پدر هر روز یه هدیه تقدیم کنم به امام علی (ع) تا به شما هدیه کنه .

امیدوارم از هدیه من خوشت بیاد...

ب   ا   ب   ا   دوست دارم.

 


یک شعر از خواهرم تقدیم به پدر شهیدمان

سلام  یک شعر از خواهرم تقدیم به پدر شهیدمان و همه شهیدان اسلام



مه سرخ سپهر

در اینجا نام از او بردن چه سخت است *** سرود حرمت گل ها چه بخت است



کجایند آن شهیدان الهی *** هَزارانِ نوای آشنایی



بگو ای جان که آن جانان که بودند؟ *** تن خود را ز دست دل ربودند



روان آرام بر صحرا رسیدند *** چه بُد مقصود اینان ،ها چه دیدند؟



شهیدان وارث خون حسینند***شهیدان مونس حبل المتینند



شهادت نغمه ی زیبای گل بود***بسان بلبلان بر پای گل بود



شهادت آسمان عاشقانه است***شهادت شاهراه جاودان است



شهیدان عشق را معنی چه دیدند؟***بسان شیر بر دشمن پریدند



شهیدان محفل آرای زمینند ***به هُرم سجده بر خاکی جبینند



به خون سرخ او آرام گشتم***کشیدم بر تنم خوش کام گشتم



اگر بینی سرودم از شهیدم ***نگو اعجاز این خون را ندیدم



سر و جان شهید آهنین بود***بسان رستم ایران زمین بود



ولی قلبش به سان برگ گل بود***به آهی ،ناله ای مأوای دل بود



که با آهی زند لبخند لبخند***در آن ساعات روحانی که گویند



به یاد او دلم سرشار مهر است*** چرا چون او مه سرخ سپهر است




هدیه یک دختر شهید....به مادران فداکار و باباهایی که نیستند...

سلام امشب خیلی دلم بابا رو می خواست...درسته روز مادر هست ولی ...

اومدم بگم

سلام بر مادران شهدا، مادرانی که من الان شاید بتونم حس زیبا و سوزناکی را که فرزندشونو می فرستادن جبهه درک کنم...

چقداین حس  زیباست ..

 

رهبر عزیزم تولدت مبارک...

با خون دل خوردن این مادران خونین شهرها ،خرمشهر شدند...

مادر عزیز چقد بوسه ات را دوست دارم ...

مادران فداکار روزتان مبارک...

 

سلام بر همسران فداکار شهدا و ایثارگر...

روزتان مبارک..

رهبر عزیز آماده ایم آماده...

 

آری خونین شهر ما می آییم...

 

آنها رفتند تا ما آسوده باشیم!!!!!!!!!!!

 

و تو خواهرم الان چه می کنی...ما همه مسئولیم در فبال خون شهداامروز خرمشهرها را آبادتر  کنیم...  

ما می توانیم ...ما می توانیم، امروز هم خرم شهر داشته باشیم

 

یادمان نمی رود ...یادتان باشیم

 

واینگونه رشادت ها ورزیدند..

 

 

محمد نبودی ببینی...

گل برای گل...

 

خونین شهر اینگونه آزاد شد..

آیا امروز ما هم به فکر آزادی  هستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یادم می آید روزی که پدرم برای آخرین بار می خواست خداحافظی کند...من در اتاق را بستم و گفتم بابا نرو !!!

لحظه  آخر که در صف رزمندگان بودی لبخند به لب خیلی با هم حرف زدیم با نگاه های معنی دار...

 

من به تو افتخار می کنم پدر...راهت ادامه دارد...

من به مادرم افتخار می کنم ...مادر روزت مبارک...

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم


تو همه خوبا سری ...

 

تقدیم به فرزندانی که پدرشان جاویدالاثر است 

تو همه خوبا سری مفقود الاثری
منم و بی پدری بابا جون
ای پیش پرواز کبوترهای زخمی
بابای مفقود الاثر بابای زخمی
تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی
یک قاب چوبی روی دست میخ بودی
بابا توی کتابم هر چه بابا آب می داد
مادر نشانم عکس توی قاب می داد
بابا?...این جا کنار قاب عکست جان سپردم
از بس که از این هفته ها سرکوفت خوردم
تو همه خوبا تو سری مفقودالاثری
منم و بی پدری بابا جون
من بیست سالم شد هنوزم توی قابی
خوب لااقل حرفی بزن مرد حسابی
یک بار هم از گیر و دار قاب رد شد
از توی سیم خاردار قاب رد شد
برگرد تنها یک بغل بابای من باش
یا یک بغل بابا بیا و جای من باش
بابا ای دستهایت آرزوی دستهایم
ناز و ادایم مانده روی دستهایم
شاید تو هم شرمنده یک مشت خاکی
جا مانده ای در ماجرای بی پلاکی
...
بابا عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است
فقط برگرد بابا
بابا عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است
امشب عروسی می کنم جای تو خالیست
پای قباله جای امضای تو خالیست
ای عکسهایت روی زخم دل نمک پاش
یک بار هم بابای معلوم الاثر باش
تو همه خوبا سری مفقود الاثری
منم و بی پدری بابا جون...

 

 

 


یک خاطره از معلم شهید علیپور

معلم شهید علیپور

 

بنام خداوندلوح وقلم

من علمنی حرفافقدصیرنی   عبدا

این کلام مولاومتقیان حضرت علی علیه السلام اولین چیزی راکه   درذهن هرخواننده ای تداعی میکند عظمت مقام معلم است.

که چه متواضعانه امیربیان، باب شهر علم فرمود هرکس به اندازه حرفی به من بیاموزد مرابنده خودساخته است

وچقدرما بخیلانه به این سخن مولا نگریستیم که پنداشتیم تنهامعلمی که درمدرسه الفبای علم وادب راآموخت برماحق سروری

دارد،که اگر بادیدی بازتر بیاندیشیم لحظه
به لحظه درمحیط پیرامونمان سفیرانی راخواهیم یافت که باکلام ورفتارشان روشنایی

بخش
نقاط ظلمانی زندگی مان هستندوچقدرما ازنقششان غافلیم
.

شهدا ازجمله معلمانی بودندکه باخون خودبرلوح تاریخ


درس جوانمردی ،آزادگی ،عاشقی ودلدادگی را حک کردند واینگونه مارا عبدوبنده خودساختند.

چگونه میتوانیم خودرا مدیون این خونهای پاک ندانیم وعلوی باشیم؟


دراین روزهابه رسم ادب واحترام یاد میکنیم از همه معلمان شهید،آنان که زیباترین درسشان رادر فراقشان به ماآموختند،

درسی به وسعت جاودانگی شان دریادها وخاطره ها

و درودوسلام میفرستیم برروان پاک معلمان شهید 8سال دفاع مقدس

یادشان گرامی وراهشان پررهروباد

 

*******************************************************************************

یک خاطره از پدرم:

اول سلام ، هفته معلم به همه معلمان دلسوز تبریک میگم:

تقریبا چهار ساله یا پنج ساله بودم ، قرار بود مسئولیت آموزش و پرورش را بهش واگذار کنند ،

از آنجایی که خیلی رک و حق گو بود خب طبیعتا دوستان و همچنین مخالفانی هم داشت،

همیشه حرف حق را میگفت و از کسی هم نمیترسید ...

برای همین خیلیها دوست نداشتند ایشون مسئولیت آموزش و پرورش را بعهده بگیره چون به ضررشون میشد و کارهایی نادرستی که کرده بودند رو میشد ...

یک شب که در خواب ناز بودم دیدم سرو صدایی توی حیاط میاد پدر و مامان بلند شده بودند ....باد شدیدی هم می وزید که سرو صدای وحشتناکی شنیده میشد

توی حیاط صدا میومد ...چند نفر بابا رو صدا می کردند من زیاد یادم نیست خواب آلود بودم...بقیه ماجرا یادم نیست چون انگار خوابم برده بود..

بعدا مادرم تعریف کرد میخواستن بابا رو بکشن ... که بابا ،با شجاعتی که از خودش نشون داده بود اون چند نفر فرار کرده بودند و قسمتشم این بود که در جبهه شهید بشه.

مادر میگفت بابا اصلا از ریاست و ...خوشش نمیومد...قبل از این ماجرا هم بهش پیشنهاد مدیریت داده بودن ولی قبول نکرده بود...

همیشه معلمی رو دوست داشت برای شاگردانش مثل یک پدر دلسوز بود و همیشه به آنها محبت میکرد...

او خیلی مهربان و شجاع بود 

و تا آخر عمر حتی لحظات آخر زندگی مثل یک معلم دلسوز و فداکار زندگی کرد و شربت شیرین شهادت را نوشید...راهش ادامه دارد....انشاءالله


دلتنگی

 بنام خدای شهیدان

پدر مهربانم این روزا بیشتر از همیشه دلتنگتم...

لحظه سال تحویل به یادت بودم ، مطمئنم تو از اون بالاها برای ما دعا میکردی...

توچقدرآسمانی بودی

چقدر دل دریایی داشتی رفتی تا ما آسوده باشیم

در لحظه های دلتنگی عکست ، خاطره هایت و اینکه همیشه باعث افتخار هستی آرامش بخش است

...

راهت ادامه دارد...


شهید یعنی...

سلام دوستان و همراهان محترم در این پست شما هم مشارکت کنید.افتخاریست برای بنده.

در یک جمله یا شعر و هر چه میخواهد دل تنگت شهید را از دید خودت بنویس 

بهترین نوشته هایت را در وبلاگ شهید علیپور ثبت خواهم کرد.

منتظر نوشته های زیبای شما هستم... گل تقدیم شما

 ********************

سلام و آرزوی سالی خوش ، از تمام دوستان گرامی که مطالب ارزشمند خود را در این پست قرار دادن سپاسگزارم:

گویای خاموش

شهید......
عصاره ی عشقدر حد جنون....ش:شراره اتش دل ه:هستی بی منتی: ی ثنای وجود د:دریای ارامش در پس طوفان

با ارزوی رویایی ترین پرواز 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علی عرب فیروزجائی

سلام
ضمانت دل ما را کسی نمی خواهد
عیان زچهره ی ما دردهای ناپیداست
..
..
..خدایا مقام شهدا عالیست متعالی بگردان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شرمنده شهدا

(هم رزم پدرم)

و کسانی را که در راه خدا به شهادت می رسند را مرده نپندارید....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گلگشت

خوشا آنان که جانان می شناسد     طریق عشق و ایمان می شناسند

بسی گفتیم و گفتند از شهیدان        شهیدان را شهیدان می شناسند 

__________________

گفتا به ره عشق نظر باید کرد

ره پر ز حرامی است ، خطر باید کرد

یا ذوق سفر ز سر بدر باید کرد

یا در ره دوست ترک سر باید کرد

استاد حمید سبزوار

_______________

شهید سید مرتضی آوینی :

زندگی زیباست.

اما شهادت از آن زیبا تر است . سلامت تن زیباست ، اما پرنده ی عشق تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند ...

راز خون را جز شهدا در نمی یابند . گردش خون در رگ های زندگی شیرین است ، اما ریختن آن پای محبوب شیرین ترین است

 و نگو شیرین تر ، بگو بسیار شیرین تر است . راز خون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

 

                                                   آقای مهاجری

نمیدانم
نمیدانم اگر شهیدان نبودند
آیا خداوند بهشت را می آفرید ؟

نمی دانم اگر شهیدان نبودند
آیا خداوند به فرشتگان فرمان سجده می داد ؟

نمیدانم . . نمی دانم . . .

می دانم،اما،
 شهیدان اگر نبودند
عشق برای بودن
" حتما "چیزی کم داشت .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سیده هانا

میتونم بگم شهید یعنی تجلی عشق روی زمین

 یعنی یه حجم آبی (میگم آبی چون برای من رنگ عشق و پاکی و ایثاره )

شهید یعنی لبخند گل سرخ

 یعنی پاکباز حقیقی و کسی که جونش رو سر پیمانش میزاره.... 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سیده رضوی 

شهید یعنی...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

علمدار

 

شهید یعنی عشق به حسین ع یعنی از همه چیز خود گذشتن یعنی...

خوشحال میشم به وب من هم سری بزنید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سابقون

شهید یعنی شمع ، سوختند و با نورشون ما رو راهنمایی و گرم کردند 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آقای معصومی

سلام

با سپاس و تقدیر از وبلاگ زیبایتان

شهید یعنی زنده ی حقیقی ....

شهید یعنی دلداده خدا .....

همین


آرزوی موفقیت و سلامتی را از درگاه ایزد منان برایتان مسئلت دارم

و امیدوارم بتوانیم ادامه دهندگان واقعی شهدا گرانقدر باشیم

ان شا الله ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 منتظران

بسی گفتند وگفتیم از شهیدان،شهیدان را شهیدان میشناسند

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم احفظ سیدنا خامنه ای


آرزوی زیارت

 

آرزوی زیارت

 مهدی کوچولو  شش ماهه بودسخت مریض شده بود، دیگه دکترا هم نتونستن براش کاری کنن.
چشمهای مادرش فقط اشک را می‌شناخت و دستانش از آسمان خدا اجابت می‌چیند ، پسر دست گلش جلوی چشمانش داشت پر پر می شد ... نفسهای مهدی به شماره افتاده بود و مادر نای شمردن نفسهایش را نداشت...
مادر به هر دری زد اما فایده ای نداشت توی چشماش فقط غصه بود و غصه و در نگاهش حسرت و آه...
صدای آژیر آمبولانس قلبش را آزار می‌داد .انگار داشت کابوس می‌دید، باور نمی‌کرد که دیگر پسرش ....
دنیا پیش چشمانش سیاه شده بود تنها یک روزنه‌ی امید ستاره‌ی تابناک شب زندگیش بود
توسل به آفتاب برای رهایی از این تاریکی وحشتناک
او با حضرت آفتاب صحبت کرد
اوگفت به ملاقات تو خواهم آمد ،اگر بار دیگر ملاقات فرزندم را  به من هدیه دهی
او گفت اگر رنگ طلایی خود را بر وجو فرزندم بتابانی ،طلایی که بر دستان ملتمسم است بر آستان تو هدیه خواهم کرد
و از عمق گداخته‌ی وجودش آفتاب را صدا زد:
یا حسین
و سر بر بالین مهدی گذاشت و چشمان خسته اش را بست ....
بانگ مؤذن عشق فضای بیمارستان را پرکرد و سرخی آسمان لحظه‌ی وداع آفتاب با زمینیان بود و چشمان مادر دوباره رو به صورت مهدی گشوده شد
پسرش، مهتاب چشمانش را بر دیدگان مادر دوخته بود.....
ای آفتاب مهربانی یقینا این نور توست که بر ماه‌چشم فرزندم تابیده است
و باز مهدی برگشت و باز مادر....
اما امروز زمانی است که مادرم قرارش با حضرت آفتاب را عملی خواهد کرد
او به به سرزمینی رفته است که با پدرم پیشانی بندی با آن نام 
 پیشانی بر سجده گاه عشق گذاشت
کربلا
مادرم این روزها ،هرروز تنها شنیدن صدای مهربانت را آرزو می کنم 
هر روز دعا میکنم سلامت از این سفر برگردی .....