باغچه مادر بزرگ و گل محمدی
باغچه مادر بزرگ و گل محمدی
صبح که از خواب پا شدم مثل همیشه با شوق و ذوق که برم خونه مادر بزرگم ، از خواب بیدار شدم وباز طبق معمول همون ساعت هفت نمازم رو توی جانماز قرمزی که بابا بهم هدیه داده بود و پر از گلای محمدی با غچه مادر بزرگ بود خوندم ...تازه میرفتم کلاس اول!
خلاصه با شتاب رفتم در خونه مادر بزرگ ، در خونه هم مثل همیشه باز بود...مادر بزرگم با لبخند دسته گل محمدی رو برام می آورد و منم کلی ذوق میکردم .مادر بزرگم میگفت عزیزم هروقت گلا رو بو میکنی صلوات هم بفرست.چه زیبا مادر بزگم صلوات فرستادن را بهم یاد داد.هنوزم وقتی صلوات میفرستم با شوق و ذوق می فرستم.کلی شاد میشم و احساس خوبی پیدا میکنم.انگار تمام امید و همت دنیا میاد سراغم. به یاد اون لحظات معنوی و شیرین اون موقع ها به امیر علی کوچولو هم صلوات یاد دادم اونم با زبون بچه گیش چه زیبا صلوات میفرسته تازه و عجل فرجهم هم میگه...وقتی برای بابا قدمعلی شهیدش صلوات میفرسته میگه مامان خدا منو دوست داره وقتی صلوات میفرستم؟ ....چه دنیای پاکی دارن بچه ها...
همراهان عزیز ایام شاد و پر برکتی براتون آرزو میکنم و میلاد با سعادت آخرین اختر آسمانی را تبریک میگم.
برای شادی روح و قلبمون و برای خشنودی خدا ی مهربون و محمد ص و اهل بیتش و خشنودی شادی همه شهدا و رفتگانمون بخصوص مادر بزرگا صلوات.