و فقط اشک ميريزم
و کمي خاک به سر!
و ببخشيد سلام!
رنج ها مي برد از ياد کلام
مينويسم از سر شوق و کمي دلگيري
و مرا عذري هست
که اگر وزن ندارد شعرم
تو ببخشا که به عشق تو همين حال نوشتم
پدرت ديد چگونه دست و پا ميزدم اندر غم تو
من کمي حساسم
نه که من بي عقل ام . حساسم
و پس از عقل کمي متکي بر احساسم
به گمانم همه اينها پست اند
همه اينها رذل اند
همه اين مردم دنيا دوست را ميگويم
شايد اينها وام را جاي پدر اشتباه ميگيرند!!
و کمي عصباني
و کمي حرص زنان
و کمي با تپش قلب مريض
و کمي صاف به آنها گويم
که اگر پول دهم
يا نه دنيا دهم
پدرت مي دهي اکنون به ما!!
و به او ميگويم که اگر اينگونست
تو بدان!!
از قديم ميگويند:
خر چه داند قيمت نقل و نبات!...
خواهر مه رويم
غم مخور و دعا کن که من نيز کمي
کمي لايق باشم
و اميدم همه اينست که من نيز چو تو دختري داشته باشم بسرايد
ليک از شوق لياقت نه ز غم
خواهرم کاش منم ميرفتم
قفس تنگ مرا سخت بيازرده دعاکن امشب
در قنوت نماز شب خود
که فلان بنده تو شوق ديدار تو دارد يا رب...
و تشکر که چه زيبا به تحرير در آورده اي حديث عشق
دوستت ميدارم
و خدا حافظ تو