تا ياد تو در اين غزل ساده جان گرفت در راه شام باز دل کاروان گرفت يخ زد فرات علقمه در خاک و خون تپيد مشک تو با سکوت بيابان زبن گرفت وقتي شکاف ماه تو را بوسه هاي تيغ خورشيد آسمان عطش ناگهان گرفت بر گرد از فرات که مانند خيمه ها در حسرتت دوباره دل کودکان گرفت آقا تو ماه بودي و مولات آسمان آخر تو را چگونه شب از آسمان گرفت (قاسم باي)
حضورتان سبز
التماس دعا