• وبلاگ : شهيد علي پور
  • يادداشت : يه مخلص
  • نظرات : 2 خصوصي ، 21 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام! وبلاگ بسيار با ارزش و جذّابي داريد. همان معنويت هشت سال دفاع مقدّس را به خوبي تداعي مي کند. در مورد خاطره ي برادر جانباز حاج علي محمّد سيف اللهي، يک اشکال نگارشي وجود دارد و آن انتقال راوي از اوّل شخص به سوم شخص است که سبب مي شود مخاطب يکدفعه سرگردان شود.کپي متن را اين جا قرار مي دهم و زير فعل ها خط تيره مي گذارم تا اگر اين ايراد وارد بود، اصلاح بفرماييد:

    خودم را به جناب سروان سلامي رسوندم و گفتم مي تونم بدون سر و صدا وارد سنگرش بشم و کارش رو بسازم ، ايشون اجازه نداد و سخت مشغول رسم سنگر هاي آنان روي کاغذ کالک شد . من کمي جلوتر رفتم همان کسي که وارد سنگر شده بود از سنگرش بيرون اومد ضامن نارنجکي که در دستش بود کشيد و آن را به طرف پرتاب کرد [ منظور چه کسي است؟]روي زمين نشستم تا ترکشها به بدنه ي خاکريز بخورد ولي ترکشي چشم راستم را رفت و تمام صورتم غرق در خون شد وقتي به بيمارستان دزفول رسيديم گفتند بايد چشمت را تخليه کنيم و من شکايتي نداشتم .