• وبلاگ : شهيد علي پور
  • يادداشت : حماسه هاي هميشه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 18 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    پيرمردي جلوي ابراهيم رو گرفته بود. مي گفت:
    فرزندم از شما راضي نيست!
    ابراهيم با تعجب پرسيد:
    چرا پدر جان مگه فرزندشما کيست؟
    پيرمرد گفت:
    من پدر همان شهيدي هستم که چند روز پيش پيکرش رو شما از "بازي دراز" برگردونديد.
    ديشب پسرم رو توي خواب ديدم؛ مي گفت: اون مدتي که در بازي دراز ، گمنام افتاده بوديم، هر شب مادر سادات حضرت زهرا (س) به ما سر مي زدند اما حالا ديگه خبري نيست...
    <مي گويند شهداي گمنام مهمان ويژه ي حضرت صديقه هستند!>
    اشک در چشمان ابراهيم حلقه زد..
    مي دانستم به چه فکر مي کند
    گمنامي...


    سلام بر ابراهيم
    نشرپيام آزادي
    -----------
    ديراومدم بگم روزتون مبارک...
    پاسخ

    سلام.خواهش مي کنم.البته روز مادر بيشتر بهمون مياد!!!.موفق باشيد.
    مرثيه شهيد چمران در شهادت دکتر علي شريعتي
    ===
    منتظر نظر شما در وب سايت حقير .
    پاسخ

    سلام آقاي دکتر ممنون از شما.
    سلام بسي زيبا بود..............خدا کنه بتونم يه کاريه اين مملکت بشم اون وقت ميدونم چي کار کنم.............دعا کنيد رو سفيد بشيم......
    پاسخ

    سلام.لطف دارين...انشاءالله:)
     <      1   2