مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بيزارم که از حس غريب و مبهم آدينه سرشارم من از تعطيل چشمان شما نه بر نمي گردم خدا هم خواسته , پس من کيم تا دست بردارم ؟ و اعجاز شما در جمکران , معراج شعري شد که بعد قله اش هرگز نخواهد شد پديدارم غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا کمي تعجيل کن , آشفته از اين جمعه بازارم به شوقت چشم هاي خسته را تا عشق مي آرم از اينجا مي رسي ؟ باشد ... بگو تا چند بشمارم؟ گلاب و عطر خاک و ضجه ضجه آيه قرآن و نرگس در مسير خالي پروانه مي کارم
برايم هفته از ديدار تو , آغاز مي گردد مرا از جمعه ها آغاز کن , از شنبه بيزارم
به ما سر بزنيد خوشحال مي شيم