سلام
خدايا؟؟؟
گفتم: خسته ام
گفتي: لا تقنطوا من رحمه الله(زمر/53)
گفتم : هيچکس نميدونه چقدر قلبم پر از گناهه
گفتي: ان الله يحول بين المرءو قلبه (انفال / 26)
گفتم : هيچکس رو غير تو ندارم،
گفتي: نحن اقرب الله من حبل الوريد (ق/ 16)
گفتم: اميدوارم فراموشم نکرده باشي ؟
گفتي: فاذکروني ،اذکرکم (بقره/ 152)
حلول ماه مبارک رمضان بر شما مبارک باد
التماس دعا
[گل]مهدي جان! ببينيد. ببينيد پاي آرزوهاي ما به اميد درخشش نور قدوم شما به هر کوي و برزني سري مي کشد. نگذاريد دستان ما رها شود. بعثت شد و نسخه مستکبرين عالم پيچيده. بعثت است و ميلاد سالار و علمدار و يادگار کربلا چند روزي دگر. جشن مي گيريم اما چگونه؟ به دلهايمان چه بگوييم؟ دل ها از 28 رجب باخبرند. مي دانند که کودکان قافله با وعده حج و سپس ميهماني بار سفر بسته اند. راستي معني ميهماني چيست؟ ميهماني با آتش و شمشير چه نسبتي دارد؟
ما را از قافله جا نگذاريد. اجازه بدهيد رخصت بدهيد به صحراي واقعه برسيم و در جبهه حق موضع بگيريم.
[گل]تا در عالم شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست "ماهستيم"[گل]
با عرض سلام و احترام...
وبلاگتون خيلي قشنگ و معنويه،اميد وارم همواره موفق باشيد
ما همه به شما فرزندان شهدا مديونيم و باعث افتخارم خواهد بود که حضورتان را در کلبه ي اتحادم احساس کنم...
"ياحق"
السلام!
سلام علي قلب الزينب الصبور...
موفق باشيد
بسم رب الحسين.
اللهم عجل لوليک الفرج.
با سلام و عرض احترام.
علاقه و محبت امام حسين و زينب(ع) به يکديگر در تمام مراحل زندگيشان جلوهگر است: در طفوليت، زينب(س) جز در آغوش حسين(ع) آرام نميگرفت و همواره به او چشم ميدوخت. گويند: موقع ازدواج ، زينب کبري(س) با شويش، عبد اللّه شرط کرد که همه روزه به او اجازه دهد تا حسين(ع) را زيارت کند و کمتر روزي بود که زينب حسين را نبيند ... .
دوست گرامي ، از اين پس علاوه بر وبلاگ نسيم نور با وبلاگ جديدي با عنوان
(( سالار و قافله سالار )) به آدرس ( www.kelaseasheghi.blogfa.com ) هم در خدمت شما بزرگواران خواهم بود.
انشاالله که در اين مسير هم مثل قبل ، بنده را از کمک هاي خود بهره مند سازيد.
در ضمن ، آدرس وبلاگ شما در اين وبلاگ هم لينک خواهد گرديد. لطفا شما هم اگر تمايل داشتيد اين وبلاگ را لينک نماييد.
انشاالله که سرفراز و پيروز و شاد و سلامت باشيد.
التماس دعا.
يا علي.
[گل] دريغا که فصل جواني برفت به لهو و لعب زندگاني برفت
ز سوداي آن پوشم و اين خورم نپرداختم تا غم دين خورم
دريغا که مشغول باطل شديم ز حق دور مانديم و غافل شديم
چه خوش گفت با کودک آموزگار که کاري نکرديم و شد روزگار
نکو گفت لقمان که نا زيستن به از سال ها بر خطا زيستن
هم از بامدادان در کلبه بست به از سود و سرمايه دادن ز دست
جوان تا رساند سياهي به نور برد پير مسکين سياهي به گور
[گل]
"ما هستيم"«تا در عالم شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست "ما هستيم"»
خاک نشين کوي آن کسم که مرا بدين عشق رساند.
گرتو به تيغم زني کز نظرم دورشو
سايه نگردد جدا ذره اي از آفتاب
اي تن اگربي دلي سر زکمندش مپيچ
وي دل اگر عاشقي روي زمهرش متاب
كلبه نمازي مامنتظرقنوت زيباي شماست
سلام به طور اتفاقي با وبلاگ شما آشنا شدم و لذت بردم.
خوشحال ميشوم به ما هم سر بزنيد:.:: ب مثل بسيجي ::.
خدايا مارا پيش شهيدان شرمنده از دنيا مبر.
از وبلاگ جنابعالي ديدن كردم
امروز دگر صداي ناله زيتب به گوش نمي رسد...
امروز زينب مهمان مادر است و حضور مادر تنها مي تواند تسلي بخش دل سوخته اش باشد...
يا زينب...
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
به روزم ومنتظر حضور سبزتان
التماس دعا [گل]