جمـعه ها طبع من احســاس تغزل دارد
نا خود آگاه به سمــت تـو تمـــايل دارد
تا به کي يکسره يکريز نباشـي شب و روز
مـــاه مخفــي شدنش نيز تعــــادل دارد
يازده پله زمين رفت به سمت ملکـوت
يک قدم مانده ، زمين شوق تکامل دارد
جمکران نقطه ي اميد جهان شد که در آن
هرچه دل ، سمت خدا دست توسّــل دارد
هيچ سنگي نشود سنگ صبورت ، تنــــها